تقدیر
خواستم ترکِ جان کنم که نشـد
یا تــُرا مــهربان کنم ، که نشــد
خواستم تا به عشق آمدنت
پیریـم را جوان کنم ، که نشــد
خواســتم تــرا بــرای خــودم
کنج ِدیری نهان کنم ، که نشـد
خواستم شاه دل تو باشی و من
هر چه گویی چنان کنم ، که نشـد
خــواســتم تا بــرای رفتـن تــــو
گریه را بی امان کنم ، که نشـد
خواستن توانستن است ، می گویند...!
خواستم من ، گمان کنم ، که نشـد
مثــل تکــرار این ردیف از شعر
خواستم حذفِ آن کنم ، که نشـد